اندرز اول – می توان بدون بهانه مهربانی را شعار داد

یک هفته مانده به شروع سال نو میلادی، به یکی از شعبه کامن ولف بانک در شهر سیدنی مراجعه کردم. در صف انتظار ایستاده بودم تا فرد پاسخگویی بانک برای راهنمایی من مراجعه کند. روال در بانک های این کشور این است افراد در بدو وورد از سوی رییس و یا معاون شعبه مورد استقبال قرار می گیرند. در برخی از موارد نیز سایر کارمندان شعبه این مسولیت را انجام می دهند. در همین حین توجه من را مرد کهنسالی جلب کرد که شاید 100 سال را پشت سر گذاشته بود. به سختی راه می رفت و حتی صحبت می کرد. کارمند بانک به او مراجعه کرد و از او پرسید که برای چه کاری به بانک آمده است. ایشان اذعان نمود که مبلغ 100 دلار را پسنداز نموده و می خواد در حساب بانکی اش سپرده گذاری نماید. صدای او نه تنها برای من که یک خارجی بودم، بلکه برای کارمند بانک نامفهوم بود. در کنارش ایستاد و دستش را گرفت و با مهربانی در مورد زندگی و اتفاقات امروز در بانک برایش صحبت کرد. سه نفر مانده بود که نوبت مرد کهنسال برسد. نکته جالب این بود که کهنسالی دلیلی نشد تا او را خارج از نوبت به پشت باجه ببرد. اما ایستاد و برایش زمان را با گفتگو کمک کرد. در ضمن از او نخواست که بنشیند. شاید دلیلش این بود که مرد کهنسال خودش انتخاب کرده بود که در صف ایستانده منتظر بماند. کارمند خانم به خوبی آموزش دیده بود که برخلاف میل افراد عمل ننموده و حتی از او سوال نکند که چرا نمی نشینی و شاید با کمک کردن به مرد در همان حالت ایستاده تلاش می کرد که اعتماد به نفس مرد کهنسال را ضعیف نکند. نکته جالب اینکه بعد از اینکه نوبت آن مرد شد، دست مرد را رها کرد و اجازه داد خودش چند قدم باقیمانده را گام بر دارد تا به پشت باجه برسد. در نهایت نیز در کنار او ایستاد و کاملا برای آن مسول مربوطه خواسته پیرمرد را توضیح داد. نوبت من هم رسید و من مجبور شدم داستان مرد کهنسال را رها کنم و به باجه دیگری مراجعه کنم.

داستان عجیبی بود. من به عنوان یک حقوقدان درس های زیادی از این داستان برداشت کردم. حتی کهنسالی افراد مزیتی برای ایشان در دیدگاه آن کارمند خانم بانک نبود. بلکه دلیلی بود برای توجه بیشتر و نه مصونیت و یا مزیتی فوق العاده برای ایشان. از منظر فردی و روانشناسی نیز موضوع قابل توجه بود. تقویت حس اعتماد به نفس، عدم مداخله در سبک زندگی فرد کهنسالی حتی به بهانه اعظاء مزیتی نسبی برای ایشان، مهربانی کردن و احترام به خواست افراد بدون توجه به میزان منعت و سودی که ایشان ممکن است برای آن فرد داشته باشند و در نهایت شکیبایی در پاسخگویی به آن مرد کهنسال ستودنی بود.

من فکر می کنم که اگر از آن خانم دلیل رفتارش را می پرسیدم جواب روشنی برای من نداشت. علت آن شاید این باشد که در نظام تربیتی مترقی افراد بایستی برای پرسیدن نقش های خود مهیا و آماده شوند. در حقیقت بیاموزند که چگونه شهروند خوبی باشند و چگونه مسولیت های خود را حرفه ای و کامل انجام دهند. او کار معمولی و عادی خود را انجام داده بود.

نکته دیگه ای که فکر من را به خود مشغول کرده بود موضوع جایگاه افراد کهنسال در جامعه است. شاید بتوان آنها را به ریشه های جامعه تصور نمود .هر چه که بیشتر به ایشان احترام گذاشته شود در حقیقت جامعه را در برابر تلاطم های اجتماعی بیمه کرده ایم. من فکر می کنم دانش و تجربه تاریخی جوامع از طریق کهنسالان به نسل های بعدی منتقل می شود. هر چه ایشان بیشتر عمر کنند بیشتر می توانند باردار تجربه و دانشی شوند که می توان آن را به نسل های بعدی انتقال یابد.

سوالات متداول

[medialist order= DESC orderby=date search=1 globalitems=1 rml_folder=164 paginate=1 mediaitems=10 style=ml-white]

[medialist order= DESC orderby=date search=1 globalitems=1 rml_folder=165 paginate=1 mediaitems=10 style=ml-white]

[medialist order= DESC orderby=date search=1 globalitems=1 rml_folder=175 paginate=1 mediaitems=10 style=ml-white]

درخواست جلسه