تراژدی پدر خطرناک

تراژدی پدر خطرناک، قصه زندگی پدری است که نمی توان او را دید مگر با چشم دل. قصد بر آن است که داستان پدر خطرناک را به رشته تحریر درآورم و آن را تقدیم می کنم به فرزندان رسا و راستین. آنان که ساز قلبم با نوای بازدمشان کوک شده است. شاید بتوان از میان این رنجنامه راهی را یافت تا بتوان تمام تاریخ را فریاد کشید.

پدر خطرناک

رسای عزیزم

داستان پدر خطرناک، تراژدی پدر خسته ای است مه خستگی یگ عمر تلاش را در کوله بارش برایت زمزمه می کند. پدر خطرناک دیگر مرکز قدرت نیست. صفحه ای است شیشه ای از بلور که در غلیانهای زندگی صاف شده است چون نور.

راستین عزیزم

شاید از نظر تو پدر خطرناک فقط بهانه ای باشد برای بازی کودکانه ات. داستان پدر بودن داستان غریبی است. داستان یک عمر وفاداری است که آن را تعبیر به خیانت کردند. داستان یک عمر صبوری از برای عشق که آن را جبران غرامت نامیدند. و اما پدر خطرناک دیگر پدر نیست، بلکه فرشته ای است از جنس زمین.

پدر خطرناک را نباید بوسید، نباید بویید، نباید لمس کرد، شاید نباید نگاه کرد و احیانا نباید فکر کرد. بلکه پدر خطرناک جنسی از قالب نور است. او فدا شده است برای نبودن. راستی چرا؟ جواب سهل است. پدر خطرناک آشوب است برای ابلیس، رنج است برای ددمنشی و خطرناک است برای هر آنکه بالهای ظریفتان را هدف گرفته است.

پدر خطرناک مهربانترین زمینی ها و تشنه صدای پردانه خود در انعکاس کالبد تاریخ است.

نوزدهم مردادماه ۱۳۹۸

error: